::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::

ساخت وبلاگ
  آنقدردرحسرت دیروز شدم  رفتم بسوی خاطرات از گذشته دفتری ماندوزروی احتیاط خود فراموش کرده بودم   آنچه که برمن گذشت هرورق ازآشنایی با توبود  آرزوهای  جوانی  پیش توافسانه بود سطربه سطر خواندم تمام شب را   عمر من با دفترم  همخانه بود هرچه خواندم حسرت دیدار بود  عشق ما نقاشی دیوار بود  اززمانه شکوه کردم دردلم  پس چرا بااین همه دردو عذاب ناله های بیجواب باز فکرم در پی دیدار اوست ؟ در پی دیدار اوست ؟   ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

  غصه نخور غریبه اینجا همه بیکسیم عمر داره میگذره درحسرت دیروزیم هرجاقدم بزاریم غمها رفیق راهه منتظره چه هستیم دنیایی که خوب نیست آسمون گرفته باریدن هم بلد نیست هروقت زمستون میشه میگیم بعدش بهاره نوید دیدارمیدیم ولی همه خیاله ببین توشعرای من شادی فرار کرده رسیدن به مقصد برای ما محاله مارا بگو چه کردیم چراازهم گسستیم؟ چه آرزوهاداشتیم برای دیدن هم چه نقشه ها کشیدیم راستی چرا ندیدیم دلهای ما شکسته؟ مثال مرغ زخمی کُنج خونه نشسته قصّه ما همینه دنیای ما خرابه گاهی برای بو ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

    تو که دنیای ثوابی بی محبّت خدا را چه کنم؟ دست به بالا میبری در حال دعایی ثنا را  چه کنم؟ تو مرا جان شدی بی تو جهان را چه کنم؟    روزگارم شده پررنج  سینه ام زغصّه دلتنگ  ز همه خلق بریدم گوشه ای تک خزیدم نه نهانم نه پدیدم جای خلوت را گزیدم زوصال تو گذشتم لب من رسیده بر جان   زوفا مگو تو ای دوست   پر گناهی  وقتی از خودم گذشتم وفا را چه کنم؟  وفا را چه کنم؟  ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

     من کویری خشک بی آب و علف در بدر دنبال  راهی بی هدف  نه گلی بر من برویدنه درخت   خسته از دنیای پر دوزو کلک   در میان جاده ها گم گشته ام   من که خاموشم  نوشتن هم خطاست  سالهاست از ریشه ام بگسسته ام    لحظه های زودگذر فریاد بودن میزند  نا امیدی روی قلب یک پُتک دیگر میزند   من که عادت کرده ام با حسرتم  روزگار بی وفا هی ساز تازه میزند   هی ساز تازه میزند ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

  چرا امروز  بیحالم؟ دوچشمانم خونی  به دنبال چه میگردم؟  غمی سنگین درون سینه ام دارم  زخود بیخود دست لرزان  برای گریه کردن گوشه خلوت میخواهم    ز خود میپرسم  هر روز چه کاریست انتخاب کردم؟ جلوی چشم من  انسان می میرد  برای گفتن افسوس دریغ حالی نمی ماند  دلم مادر میخواهد دودست مهربان  جانان میخواهد   نگاه گرم پر مهر پدر همگام میخواهد  چه دلتنگ است این قلبم ؟ چه بیهودست این دنیا؟   چقدر کوتاه ست این عمر ها؟  چقدر کوتاه ست این عمر ها؟  ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

یکی در گوشه‌ی می گفت مُردم پیر گردیدم دیگر از کار این مردم خدایا سیِر گردیدم به هرکس مهر و دل دادم زخود دلگیر گردیدم تو می گفتی که رحمانی، پناه مستمندانی بیا ای مهربان دلهای تنها را تماشاکن! جوانان را درون کوچه ها بیکاره می بینم به هرگوشه و کناری کودکی بیچاره می بینم دل تنگ پدر ها را زغم صد پاره می بینم تو ای آگه زخیر و شر، زهر چه هست بالاتر بیا اینک دمی سیل غم ما را تماشا کن! یکی از جانبی خیزد، که من مرد خدا هستم یکی از گوشه‌ی خواند،‌ که من مشکل گشا هستم سپس آن دیگری گوید،‌ به هر ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 176 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ ::::: شب یلدا مبارک::::: ::::: شب یلدا مبارک::::: + نوشته شده در یکشنبه سی ام آذر ۱۳۹۹ ساعت 19:29 توسط سمیرا | ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ :::::وایناخت مبارک به همه دوستان::::: :::::وایناخت مبارک به همه دوستان::::: + نوشته شده در چهارشنبه سوم دی ۱۳۹۹ ساعت 16:30 توسط سمیرا | ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

   دلم تنگ است  ستاره جان نمیدانم تو میدانی؟  درون سینه ام زخم است نمیدانم تو میدانی؟ به لب خنده ولی در قلب من غوغایست  دراین غربت یتیم و بی کس  وتنها نمیدانم تو میدانی؟ همه پرسند چه کم داری ؟ چه میخواهی ؟ نمیدانند چه ها داشتم وچه ها دارم ؟ غم مرگ پدر را هیچ نمیدانند غم بی مادری راهیچ نمیدانند  غم بی همزبانی را هیچ نمی فهمند   نمیدانند که من دلتنگ  حرفهای زبان مادری هستم همه خونم هرآنچه از پدر دارم فدایی وطن هستم نمیدانم تو میدانی که من هم  نسلی از ایران زمین هستم ستاره  جان ::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57

پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟

با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ،

بهش گفتم به خاطر هیچ کس

پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟

با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو

با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز .

ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟

در حالی که گریه می کرد گفت :

به خاطر کسی که برای هیچ زنده است

::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 13:57